به گزارش خبرگزاری حوزه، نوشتار این مرجع تقلید بدین شرح است.
در يكي از روزها كه علي المعمول خدمت استاد آيت الله العظمي بروجردي اعلي الله مقامه رسيدم نامهاي را به من دادند كه مطالعه كنم. نامه را مطالعه كردم، بسيار جالب بود. شخصي از دانشمندان مسيحي نوشته بود:،من در حالات و سيره و تاريخ زندگي امام علي مطالعه كردهام و در آن، به اصول و مباني و معاني بزرگي كه تازه بشريتِ امروز و مخصوصاً دنياي غرب ادعاي رسيدن به آن معاني و پيشنهاد آن مباني را دارد رسيدهام؛ اصولي كه اساسي و جهاني است و همه اگر چه به ظاهر باشد همگان را به آن ميخوانند. اين اصول، همه در سيره و گفتار و كردار امام در حدّ اكمل وجود دارد.
اسلامشناسان و خاورشناسان غربي اگر چه كم و بيش اين معاني را در زندگي آن امام عظيم درك كردهاند اما نخواستهاند قبول كنند كه اين افتخار براي شرق است و پيش از غربيها و قرنها پيش در شرق، كساني بودهاند كه همه اين اصول و حقايق را درك كرده و بيان نمودهاند، و از اين جهت اين واقعيت را كتمان كردهاند. در شرق هم دانشمندان و علما، چنانكه بايد، اين اصول را از سيره و حال و مقال آن حضرت استفاده نكردهاند، و من دريغ دانستم كه چنين شخصيت بزرگي در شرق باشد و قدرش مخفي بماند، لذا اين كتاب را نوشتم و چون مسيحي هستم كسي نميتواند مرا نسبت به بيان مراتب بلند امام به تعصب نسبت دهد، و چون زبانم عربي است و اهل مطالعه هستم هم كسي نميتواند به عدم اطلاع و ناآگاهي متهم سازد. اين كتاب را نوشتم و شما (حضرت آيت الله بروجردي) بعد از مطالعه تصديق مينماييد كه (إني أنصفت الإمام بعض الإنصاف).»ايشان در ادامه نوشته بود: «براي اهداء اين كتاب، شما را شايسته ديدم و انتخاب كردم.»
حقير به آقا عرض كردم كه خود اين نامه صرف نظر از كتاب، بسيار مهم و جالب است.
اين نامه، از جرج جرداق، دانشمند مسيحي لبناني بود و كتاب هم كتاب «الإمام على صوت العدالة الانسانية» بود كه در واقع در آغاز انتشار و خروج از طبع آن، خدمت آقا اهدا كرده بود.
فردا يا پس فرداي آن روز، كتاب هم با پست رسيد. آقا شخصاً به طور اختصار آن را مطالعه فرمودند و از آن استقبال كردند، مع ذلك آن را به حقير دادند كه تمام آن را دقيقاً مطالعه نمايم تا اگر در مواردي اشتباهات و اظهارنظرهايي كه محتاج به نقد و تذكر باشد يادداشت نمايم كه جواب نامه او را به نحوي كه در عين تقدير، تصديق آن اشتباهات نباشد بدهند.
حقير هم آن كتاب را مطالعه كردم و در نوزده مورد نظر او را صائب نيافتم كه البته چندان هم به او كه مسيحي و با برداشتهاي خود نوشته است اشكال وارد نميشود.
سپس در جلسهاي كه آقاي بلاغي واعظ نيز حضور داشت، آقا اين كتاب را توصيف كردند و ظاهراً ابراز ميل به ترجمه آن كرده بودند.
آقاي بلاغي هم اغتنام فرصت كرده زحمت ترجمه را متحمل شده بود و براي طبع و نشر آماده كرده بودند( 1)
در اين ميان چون در بخشهايي از اين كتاب از اوضاع ننگين دربار خلفا و كثرت ملاهي و مناهي و اسراف و تبذير و فسادهايي كه داشتند شرحي بيان داشته و آنها را محكوم و در نقطه مقابل سيره امام عليهالسلام را معرفي نموده است و در آن زمان از اين بخشها چنان پرداخت ميشد كه خواننده خود را در دربار محمد رضا پهلوي و آن اوضاع زشت ميديد، و خلاصه خواننده را به دستگاه عياشي و هرزگي اين دربار متوجه مينمود.
از اين جهت دستگاه طاغوت از اين موضوع اطلاع پيدا كرد و در مقام جلوگيري از نشر كتاب برآمد، ولي چون موضوع كتاب اميرالمؤمنين عليهالسلام بود توقيف آن را مستقيماً به صلاح خود نميديدند، لذا چند نفر را - كه نامعروف هم نبودند- وادار كردند كه به آقا نامهاي بنويسند و توقيف كتاب را به جهت پنج نقطه - به قول آنها- منفي و مخالف از ايشان بخواهند كه دستور بدهند كتاب توقيف شود.
آقا نامه را به حقير دادند. من در جواب نوشتم كه حقير، مواردي را كه لازم به نقد و توضيح است بيشتر از اينها يادداشت كرده و تقديم نموده بودم، و چنين اظهار كردم كتابهايي كه مسيحيهاي به اصطلاح اسلامشناس يا خاورشناسان پيرامون اسلام و شرق مينويسند دو دستهاند: يك نوع از اين كتابها به قصد اشتباهكاري، تحريف تاريخ و مقاصد و اغراض سوء تبشير و استعمار است كه اين كتابها به هيچ وجه اعتبار ندارند و بايد از طرف اهل نظر اعلام و معرفي شوند؛ و قسم ديگر، كتابهايي است كه به اين معني غرضآلود نيست يا صرفاً به عنوان تحقيق و بررسي نوشته شده يا براي معرفي اسلام و شرق و تا حدي دفاع از اسلام و قرآن مجيد و رجال اسلام نوشته شده است. اين كتابها از نظر اقارير و اعترافاتي كه در آنها هست بسيار مهم و معرّف عظمت اسلام و تمدن اسلام است.
مع ذلك اين كتابها هم چون نويسنده آنها غير مسلمان بوده و با برداشتهاي ظاهري خودشان و بسا عدم احاطه به كل مسائل نگاشته شده خالي از نقص نيست، و بايد به وسيله اشخاص فاضل و مطلع از منابع اسلامي ترجمه شود، و در هر كجا نقص و اشتباهي بود، توضيح لازم داده شود، و كتاب «الامام على صوت العدالة الانسانية» از همين قسم دوم است.
خلاصه، آقا جواب ردّ به آنها دادند و در ضمن نامهاي هم به نظر حقير اشاره نمودند. لذا ترجمه بر خلاف ميل شاه و درباريان و ساواك منتشر شد ولي آنها باز هم از كار ننشستند و خودشان يكي از متفلسفين مربوط با خودشان را وادار كردند كه كتاب را ترجمه نموده و در آن بخشي كه از مفاسد دربار خلفا و پادشاهان دربار پهلوي نشان داده ميشد حذف كند.
اين فيلسوف - كه نميخواهم نه نام او و نه نام كتابش را ببرم و از معرفي او خودداري مينمايم- نوشت:
«چون مؤلف در اينجا چنين و چنان نوشته، ما يك فصل در سيرت پادشاهان بر اين كتاب اضافه مينماييم.»
________________________________________
1- نامه مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در جواب نامه جناب آقاي بلاغي جهت ترجمه كتاب مذكور:
«بسم الله الرحمن الرحيم. به عرض مي رساند مرقوم شريف كه حاكي از صحّت مزاج عالي بود واصل گرديد. شرحي راجع به ترجمه كتاب الامام علي عليهالسلام مرقوم داشته بوديد مستحضر شدم. موقعي كه اين كتاب را براي حقير فرستاده بودند في الجمله مراجعه كردم ولكن مجال نداشتم كه كاملاً آن را مطالعه بنمايم. به جناب مستطاب ثقةالاسلام آقاي آقا لطفالله صافي دادم كه به دقت مطالعه نمايند و نتيجه را به حقير بگويند. ايشان بعد از مطالعه، مواردي را يادداشت نموده و به حقير دادند كه سواد آن لفاً ارسال است ملاحظه فرمائيد.
و البته خود جنابعالي هم در مطالعه و مراجعه باين موارد و غير اين موارد توجه داشته ايد. چنانچه در پاورقي توضيحات كامله راجع به اين مطالب داده شود خوب است. دوام تأييدات جناب مستطابعالي را مسئلت مي نمايد. و ملتمس دعا هستم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
24جمادي الثانية 1376
حسين الطباطبايي»